سه‌شنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۷

تحقیقی در بارۀ نامهای تاجیک و تاجیکستان

ثاتَئیرو نام اوستایی سرزمین تاجیکان (دریها)
ثاتَئیرو نامی اوستایی است که در بند 14 مهریشت اوستا آمده و مفهوم آن در فرهنگ واژه های اوستایی احسان بهرامی، گیاه خوراکی دام و انبار گیاهینه آمده است: «آن جایی که شهریاران دلاور، سپاهی آراسته فراهم کنند؛ آن جایی که برای چارپایان ثاتَئیرو کوهستان‌های بلند و چراگاه‌های بسیار آماده شده است؛ آن جایی که دریاهای ژرف و پهناور، گسترده شده است؛ آن جایی که رودهای فراخِ کشتی رو با انبوه خیزاب‌های خروشان به کوه و سنگ خارا بر می‌خورند و می‌شتابند به سوی مرو و هِرات و سُغد و خوارزم». در این رابطه نام سُغد را در سنسکریت می توان به معنی محل تهیه سبزه و علوفه معنی نمود:
सुवति verb suvati {sU} produce, घास m. ghAsa meadow or pasture grass.
واژۀ ثاث (تات) نیز به صورت سَسَ در سنسکریت به معنی علف و چمن آمده است. بنابراین ثاتئیرو مترادف دروپیکی (دربیک، دری) به معنی دارندۀ غذای گیاهی است:
सस m. sasa (thatha) grass, इरा f. irA food.
نظر به محل ثاتَئیرو که با مرو و هِرات و سُغد و خوارزم پیوسته است و نیز با توجه به نامهای سکائیان برگ هئومه و پارسیان دروپیکی (دارندگان گیاه خوراکی و دارویی، دربیکان، دریها) و دادیکان (منسوبین به عصاره گیاه مقدس، تاجیکان) در آن سمت، از ثاتئیرو همانا سرزمین تاجیکان (دریها) مراد بوده است: هرودوت از مردمی به نام دادیک (دارندگان نوعی درخت مقدس) در افغانستان یاد کرده است. حسن پیرنیا اینان را اسلاف تاجیکان دانسته است. تصور میشد مایا مادر گوتمه بودا از قبیله سکیا (سکا) هنگام تولد فرزند به ساقۀ این درخت dadha چنگ زده بود. هاروی کرافت، گوتمه بودا را با گائوماته بردیه (سپیتاک سپیتمان پسر خوانده کوروش) حاکم دربیکان سمت بلخ و ناظر امور دره سند یکی می داند. نظر به معنی نام دروپیکیان/ دربیکان/ دریها (دارندگان گیاه دارویی) یا همان سکائیان پارسی برگ هومه اینان همان اسلاف دری زبان کنونی افغانستان و تاجیکستان بوده اند. واژۀ تات به صورت تَتوَ tattva در سنسکریت به معنی عصاره گیاهی است. تاتهای سمت دره قیزیل اوزن اعقاب دربیکان مهاجر به این ناحیه به نظر می رسند که در منابع یونانی و رومی از ایشان یاد شده است. در خبر سبئوس نام سرزمین تاجیکان در رابطه با کشته شدن یزدگرد سوم در سمت مرو به صورت تِتا-لِک (سرزمین عصاره گیاهی) آمده است.
ریشۀ نامهای تاجیک و دری
ریشۀ این نامها به دادیک-دایی (به معانی دارندگان گیاه دارویی و عادل و خیّر) و دروپیک-دربیک (دارندگان خوراک گیاهی و دارویی) در خبر هرودوت پدر علم تاریخ میرسد که تا به حال به طور اساسی مورد توجه محققان تاریخ قرار نگرفته است. از بررسی منابع یونانی مربوط به حمله اسکندر مقدونی به سرزمین تاجیکان به وضوح معلوم میگردد که در باب نام دروپیک (دربیک، دری یعنی دارندگان خوراک گیاهی و دارویی) منظور از خوراک گیاهی همانا اسپست (غذای اسب، یونجه) است که برای تغذیۀ اسبان و دامها مورد استفاده قرار میگرفته است. نگارنده قبلاً با توجه به عنوان سکائیان پارسی دربیکی یعنی برگ هئومه (در واقع به معنی دارندگان علوفه نیک= یونجه) نام دروپیکیان (دربیکان، دری ها) را صرفاً به معنی دارندگان گیاه دارویی شراب هئومه در نظر میگرفتم که اکنون آن نظر را با تعمیم تقدیس گیاهان دارویی و علوفه ای نزد ایشان اصلاح می نمایم.
در فرهنگنامه ویکیپدیای فارسی بدون مراجعه به منابع ایران باستان در باره منشأ نام تاجیک به ایهام و ابهام چنین بیان شده است: "خاستگاه واژهٔ تاجیک نامعلوم است. شرح و بیان معنای این واژه تاریخی در چند مقالۀ علمی تحلیل و بررسی شده‌است. در اینجا دیدگاه‌های چند تن از دانشمندان به طور فشرده در مورد تاریخ واژهٔ «تاجیک» درج شده‌است:
• تاجیک نام قبایل «داها» بوده، پارت‌ها و اشکانیان «دئی»، «تاجیک» و «دجیک» خوانده می‌شدند.
• تاجیک نامی است که ترکها بر ایرانیان نهادند. از آنجا که ایرانیان پارسی کلاهی تاج مانند بر سر مینهادند.
• تاجیک از «تای» است و همریشه با کلمه یونانی «تگاس» به معنای پیشوا و «ددیک».
• تاجیک از ریشه «تژی» در زبان سکایی است.
• تاجیک همریشه‌است با نام مردم ایرانی «تات».[۱۵] (رد شده)
• تاجیک صفت منسوب است از واژه «تاج»، نام یک قبیله.
• تاجیک به معنی آریایی و پاک و نجیب و اصیل‌زاده و میهمان نواز[۱۵]
• تاجیک صفت منسوب است از نام قبیله عربی «طای». (رد شده)
• تاجیک صورت دیگری از «تازیک» و «تاژیک» به معنای «عرب» است. (رد شده)
در باره معنی دری هم بدون در نظر گرفتن ارتباط آن با اصل دروپیک و دربیک مطابق ویکیپدیا این برداشت قدیمی مصطلح است که "گویش فارسی درباری یا دری همانطور که از نامش بر می آید بیشتر در دربار پادشاهان ساسانی بکار می رفت."
اما درست و اصل آن، این است که زبان دری (دربیکی) زبان ساسانیان هم بوده است چه مطابق منابع بیزانسی و چینی ساسانیان خود از سکائیان دربیکی سمت تاجیکستان بوده اند که در حمله سکاها و یوئه چی ها به سمت هندوستان شرکت داشته اند و از آن جا به سمت فارس کوچ نموده اند. یعنی کلمه دری بر خلاف تصور بسیار شایع ربطی با کلمه دربار نداشته و در اساس نام زبان تاجیکان (دربیکان) بوده و از کلمات دربیک و دروپیک اخذ شده است. به نظر می رسد خود نام ساسان نه از همین ریشه اسپست (اسپس، سپس، سوَس) بلکه از کلمۀ سنسکریتی سَسَ به معنی علف و خشخاش گرفته شده است. چون نام ساسان هم در نوشته ای به معنی ایزد نگهبانی کنندۀ [گیاه دارویی هوم، خشخاش] آمده است: بر طبق نوشته های جناب تورج دریایی، فیلیپ ژینیو نیز معتقد است ساسان احتمالا در سراسر آسیا در حکم ایزد نگهبان مشهور بوده و او را برای دفع جادو به یاری می خواندند. مؤید این نظر مهری است که بخشی از آنرا چنین خوانده اند: ((ساسان، همان ساسانی که ایزد است و نگهبان)). सस n. sasa herb, poppy. یعنی آن بر خلاف تصور شایع صرفاً نام نیای قبیله ای ساسانیان بوده است؛ ساسانیانی که مطابق منابع بیزانسی و چینی شاخه ای از سکائیان پارسی دروپیکی (دربیکی، دری) بوده اند. مسلم به نظر می رسد که کلمۀ عربی سفسفه (یونجه) از همین ریشۀ واژۀ ایرانی سپس (سوَس یعنی اسپست، یونجه) مأخوذ می باشد؛ همانطور که نام عربی دیگر یونجه یعنی فسفسه به واسطۀ نام سُریانی پسپستا (غذای اسپست) از واژۀ ایرانی اسپست (خوراک اسپ) گرفته شده است.
هرودوت در شمار قبایل بزرگ چادرنشین پارسی از دو قبیله به اسامی دروپیکیان (دربیکان) و دایی ها (دادیکان، تاجیکان) نام می برد که از توضیحات یونانیان زمان اسکندر و کتسیاس معلوم میشود که دروپیکیان در تاجیکستان و نواحی شمالی افغانستان می زیسته اند و دادیکان بین ایشان و گدروسیا (بلوچستان پاکستان و ایران) سکنی داشته اند و پراکندگی جغرافیایی و نحوه معیشت این دو قوم بزرگ همزبان و فرهنگ را از هم جدا می نموده است. هرودوت در شمار سپاهیان خشایارشا از این دو قوم به ترتیب تحت اسامی سکائیان برگ هئومه (آمیرگه) و دادیکان اسم برده است.
کتسیاس در اخبار مربوط به سپیتاک پسر سپیتمه حاکم دربیکان بلخ (که هرتسفلد وی را همان زرتشت سپیتمان می داند) دربیکان (دروپیکیان، دری ها) را همان مردم سمت ناحیه بلخ آورده است و این می رساند که نام دربیک (دروپیک، دری) به دایی ها (دادیکان) – لااقل به دایی های شمالی نیز اطلاق میشده است. تشابه بسیار نزدیک نام قبیله آریایی دایی به نام قبیله ترک کهن سواحل شمال شرقی دریای مازندران یعنی داهه در این باب موجب خلط مبحث و خطا گردیده است.
حسن پیرنیا در جلد دوم تاریخ ایران باستان، زیر عنوان اسکندر در آگریاسپ، رُخّج، پارپامیزاد و باختر، از روی منابع یونانی نام مردم دادیک (عادل و بخشنده و خیّر) را تحت نام یونانی اِوِرگِت (خیّر) و نام ایرانی آگریاسپ (نگهدارنده اسبان) را در سمت شمال رُخج (قندهار) و گدروسیا (بلوچستان) چنین معرفی میکند:
" اسکندر پادشاه مقدونی پس از آنکه به کارهای زرنگ (سیستان بعدی) تمشیتی داد و یک نفر والی برای هرات معین کرد، به طرف مردمی راند که موافق نوشته های مورخین یونانی اِوِرگِت (خیّر= دادیک) نام داشت. دیودور گوید (کتاب 17، بند 81): این مردم وقتی معروف به آریماسپ (آرام کننده اسبان، یا دارای اسبان رام) بودند و حالا ایشان را به نام یونانی اورگت (خیّر) نامند. وجه تسمیه از این جاست که کورش در موقع لشکرکشی در صحرایی بی آب و علف دُچار قحطی شد. به طوری که سربازان او یکدیگر را می خوردند. در این وقت این طایفه با سه هزار ارابه که مملو از آذوقه بود، به کمک کورش شتافت و در ازای این همراهی غیر مترقب، کورش این مردم را از دادن مالیات معفو داشت و هدایای زیاد به آنها داده، اسم طایفه را به اورگت (=دادیک) تبدیل کرد. اسکندر هم که بدین محل رسید، مردم با آغوش باز او را پذیرفتند و او هدایای زیاد به آنها داد. اهالی گدروسیا (بلوچستان پاکستان و ایران) نیز -که در همسایگی مردم آریماسپ سکنی دارند – اسکندر را خوب پذیرفتند. این روایت گفته های هرودوت را راجع به لشکرکشی کورش به مشرق ایران، تأیید می کند ولی زمان این کشورگشایی ها محققاً معلوم نیست.
کنت کورث در این باب چنین گوید (کتاب7، بند 3): این مردم را در ابتدا آگریاسپ (نگهدارنده اسبان) می نامیدند. ولی، چون کورش در اینجا به واسطه وفور آذوقه و سخاوت مردم از خطرات قحطی و سرما برست. از این زمان آنها را اِوِرگِت نامیدند...
روایت آریان هم نوشته های دیودور و کنت کورث را تأیید میکند. او گوید (کتاب 3، فصل 9،بند 3) که اسم این مردم در ابتدا آگریاسپ (نگهدارنده اسبان) بود و چون در سفر جنگی کورش بر ضد سکاها به او کمک کردند، از آن زمان به اِوِرگِت (منظور دادیک=بخشنده و عادل) معروف گشتند. بعد مورخ مزبور از این مردم تمجید کرده، گوید که این ها به سایر خارجی ها شبیه نیستند، مانند یونانیها متمدن زندگانی میکنند و با عدالت آشنا هستند. اسکندر به آنها آزادی داد هر قدر زمین می خواهید، انتخاب کنید، ولی آنها زمین کمی انتخاب کردند.
ژوستن هم از مردم اِوِرگِت ذکری کرده است. مطابق تروگ پمپه اسم سابق این مردم آداسپ (خوراک دهنده و نگهدارنده اسبان= دروپیک) بوده است."
شهر دوشنبه همان شهر ویشگرد باستانی است
گای لیسترانج در کتاب "جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی" مطابق خبر حمدالله مستوفی در نزهة القلوب در ولایت قبادیان از دو شهر مهم به نامهای واشگرد (واشجرد یا ویشگرد) و شومان (محل شادی و خوشی و برکت) نام می برد که با اندکی دقت در نقشۀ این کتاب معلوم میشود که شهر بزرگتر اولی یعنی واشجرد یا ویشگرد به جای بیک حصار قرون بعد بوده است که آن را می توان به معانی حصار خان و یا حصار بزرگ (به ترکی بیوک حصار) گرفت که گفته میشود بعد از زلزله ۱۶ شهریور ۱۲۸۶ مکان فرمانروایی از آن قلعه به مجاورتش قلعه دوشنبه منتقل شده است. یعنی نام قدیمی تر این دژ بزرگ خان منطقه، واشجرد یعنی محل علوفه ستوران یا ویشگرد (شهر بزرگ و پر جمعیت) بوده است که هیئت اولی یاد آور نامهای کهن قوم پارسی و سکایی دروپیک (دارندگان گیاه غذای اسبان) یا همان دربیک (دری) است. کلمۀ جرد/ گرد در اینجا باید صورتی از کلمه کرده (دژ و بنای بزرگ سرتاسری ساخته شده) باشد. ولی از این میان معنی دومی ویشگرد (به لغت پهلوی یعنی دژی با جمعیت بیش و افزون) درست تر می نماید چه آن مطابق نامهای دوش- انبه (یعنی دژ با جمعیت "انبوه=انبُه") و بُیُک حصار (دژ بزرگ) است. بر خلاف تصور منبع ویکی پدیا قلعه شومان که تنها شباهت ظاهری اندکی با نام شهر دوشنبه دارد، ربطی با این شهر نداشته و با قلعه حصار (حصارک، دژ کوچک) در 25 کیلومتری باختر شهر دوشنبه مطابق می باشد. گای لیسترانج بدون اینکه متوجه نام شهر دوشنبه و مکان آن بوده باشد، روی نقشه خود شهر واشجرد/ واشگرد/ ویشگرد را درست در محل همین شهر دوشنبه/ بُیُک حصار قرار داده است.

هیچ نظری موجود نیست: