سه‌شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۴

هفت اقلیم اوستا

کشور مرکزی، خونیرث (سرزمین راه درخشان) در اصل مطابق خراسان است. اقلیم شمال غربی، وُئوروبَرِشتی (بیشه زارهای گسترده) مترادف روشیه (روسیه) در زبان روسی است. اما نظر به معنی لفظی نامهای ترکی و ایرانی دریاچه خوارزم یعنی آرال (بیشه) و کردر (کِشتگاه درختان) نام خوارزم را میشود به صورت خوَاِئوئی-رز-زم اوستایی به معنی بیشه با شکوه بازسازی کرد و مراد از وُئوروبرشتی را همان سرزمین خوارزم منظور داشت. اقلیم شمال شرقی، وُئوروجَرِشتی (علفزارهای گسترده) معادل علفزارهای سمت ماوراءالنهر است چه نام سغد (سوغد) به صورت سانسکریتی سو- گهاسَ/گهاذَ به معنی محل علف و غذای عالی می دهد. به نظر می رسد گهاس ریشه واژۀ فارسی غذا هم هست که معرب شده و عربی تصور میشود. لذا مسلم به نظر می رسد از آریاورتۀ ریگ ودا (مرتع عالی آریائیها) که در مورد آن گفته شده است "در آن جا صد زمستان و صد خزان روی داده است"، همین سرزمین سوغد منظور است. کشور شرقی، ارِزهی (به سانسکریت یعنی سرزمین بزکوهی یا به اوستایی نبرد) مطابق سرزمین قوم سکایی جنگاور کوشان (به ظاهر به معنی کُشنده /غرچه/غلزایی) در شرق است. کشور غربی، سَوَهی (سرزمین پر سود و خوشبخت) مطابق روم است که نامش به صورت رئو-اومَ در زبان اوستایی معنی منسوب به خواسته و مال فراوان را می داده است. کشور جنوب شرقی، فردذفشو (سرزمین چارپاپرور) مطابق هندوستان است و سرانجام کشور جنوب غربی ویدذفشو (سرزمینی که چارپاپرور نیست) مطابق عربستان و عراق (در هیئت پهلوی اِ- راک= بدون قوچ) است. این تقسیم بندی متعلق به عهد اشکانیان به نظر می رسد.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام
در نوشتاري درباره نام لهستان، واژه "لِخ" را اينگونه معني كرديد (کسی که خاک دست نخورده را شخم می زند). گمان ميكنم اين واژه شايد با همين معني در خراسان به كار ميرود. هنگاميكه كسي كفش را به گونه اي پوشيده كه روي زمين كشيده ميشود ، به اين حالت لخ لخ كردن يا لخ كشيده گفته ميشود.

ناشناس گفت...

با سلام
نام هيربد هيربدان اواخر اشكاني را به پنج روش ديدم(تَنسَر،تَنسِر،توسر،دوسر،لوسر).آيا همه اينها را درست ميبيند ياواژه اصلي و درست مشخص است؟

ناشناس گفت...

نام الياس در شاهنامه آمده:
به قیصر خزر بود نزدیکتر

وزیشان بدش روز تاریکتر

به مرز خزر مهتر الیاس بود

که پور جهاندار مهراس بود

آيا اين نام ايراني است؟

Mofrad گفت...

نام ایلیاس به صورت آلیاوس/آلیاس می توانست در زبانهای ایرانی به معنی دارای چشمه پاک و با شکوه معنی دهد. احتمالا نام چشمه علی شهر ری (رئو-خا= دارای چشمه باشکوه) همین بوده است. نام دیگر ایلیاس اساطیری اسلامی یعنی ادریس را نیز در زبانهای ایرانی می توان به معانی دارنده چشمه گیاه مقدس گیاه مقدس هوم یعنی معادل خضر دانست یا دارنده چشمه آبهای ژرف زیرین گرفت که این یکی ترجمه نام اِئای سومری است.