یکشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۱

چرا گائوماتۀ مغ همان زرتشت سپیتمان است؟

هرودوت به صراحت میگوید: "مردم آسیا از شنیدن خبر کشته شدن گائوماته بردیۀ مغ دریغ خوردند و سوگوار شدند". چنین مطلبی در تاریخ در مورد هیچ کس دیگری بیان نشده است. چنانکه گفته میشود این به جهت اصلاحات اقتصادی و اجتماعی مهمی بوده که این شاه- مؤبد ملقب به سپنداته (اسفندیار) به عنوان نائب السلطنه کمبوجیه و بردیه در امپراطوری بزرگ هخامنشی به عمل آورده بود از جمله اصلاحات ارضی، آزادکردن بردگان، تخته کردن در معابد مردم فریبی و بخشیدن سه ساله مالیاتهای مردمان امپراطوری هخامنشی بر صاحبان آنها. دیاکونوف مؤلف کتاب تاریخ ماد میگوید که این مؤبد اصلاح طلب با یک کودتای درباری به قدرت رسید و با یک کودتای درباری دیگر سرنگون شد و به قتل رسید ولی حقیقت این است چنانکه از گفتار داریوش در کتیبه بیستون بر می آید گائوماته بردیه به عنوان نائب السلطنه کمبوجیه چون شایعه خبر مرگ کمبوجیه و سپاهیانش در مصر را شنیده بود بعد از ملاقات با وه یزداته بردیه در جنوب فارس حکومت خویش را رسمی اعلام نموده بود و عمداً قصد خیانت به برادر زنش کمبوجیه را نداشته است. به خاطر همین محبوبیت مردمی گائوماته بردیه بوده است که بعد از قتل او مردم در اکثر نقاط امپراطوری هخامنشی سر به شورش بر داشتند. خواهیم دید که به سبب همین محبوبیت بیکران گائوماته بردیه بوده است که وی در فرهنگ باستانی ملل امپراطوری هخامنشی تحت اسامی و القاب فراوانی طاهر گردیده است که غالب آنها بعداً نام افراد تاریخی مستقل و جداگانه ای تصور شده است و این موضوع هر گز مورد توجه محققان تاریخ عهد باستان قرار نگرفته است. می دانیم که شاهزاده ای با همین نام سپنداته (اسفندیار) که کتسیاس مورخ و طبیب دربار پادشاهان داریوش دوم و اردشیر دوم هخامنشی نام وی را به جای همان گائوماته بردیه خبر هردوت و کتیبه بیستون آورده است، در روایات ملی ایرانی منقول در اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه مروج آیین زرتشتی به شمار رفته است. بنابراین، این فرد را باید به دقت در تاریخ و تاریخ اساطیری ملی ایران به درستی شناسایی نمود. چون شایعه خبر مرگ کمبوجیه در مصر به ایران رسید، وی بعد از دیدار با وه یزداته بردیه پسر کوچک کوروش رسماً اداره امور امپراطوری را در سال 522 پیش از میلاد به عهده گرفت. ولی کمبوجیه در راه بازگشت از مصر بدین خبر واقف شد و در آنجا به قتل رسید (یا به بیان کتیبه بیستون داریوش مرد به مردن خود). داریوش نیزه دار کمبوجیه در مصر در ادامه راه خویش در طی کودتایی در سمت قصبه سکاوند هرسین، گائوماته بردیه (شوهر آتوسا دختر کورش) مقتول ساخت و سپس وه یزداته بردیه (پسر کوچک کوروش) را در جنوب فارس به قتل رساند و به تخت سلطنت هخامنشی جلوس کرد و در این باب به جای گفتن حقایق وقایع، شایعه ای عامیانه ای را که در بین عامه مردم مبنی بر کشته شدن بردیه به دستور کمبوجیه و ظهور بردیه دروغین رواج داشته مطرح ساخت چون آن را مناسب موقعیت خویش می دیده است. در واقع این شایعه بر پایه توهم در عنوان مشترک گائوماته بردیه و وه یزداته بردیه یعنی بردیه به معنی تنومند (معادل لوکمان/ لقمان افغانی) پدید آمده بوده است که هم لقب گائوماته بردیه بلند قامت داماد کوروش و همچنین لقب وه یزداته بردیه سنگین وزن پسر کوچک کوروش بوده است. کتسیاس نام گائوماته بردیه را به صورت سپنداته (زاده اسپند، اسفندیار) آورده است که این عنوان گسترش دهنده آئین زرتشتی در کتب پهلوی و شاهنامه است و می گوید که سپنداته پیش از کسب نیابت سلطنت کمبوجیه، در بلخ (یعنی محل حکومت زرتشت سپیتمان) فرمانروایی می نموده است. مطابق گفته کتسیاس، اسپنداس (سپند) عنوان آخرین ولیعهد ماد یعنی سپیتمه (فرد سفید رخسار) داماد و ولیعهد آستیاگ بوده است.هرتسفلد گمان می برد که عنوان سپنداته (اسفندیار) در اصل متعلق به داریوش یعنی قاتل گائوماته بردیه بوده است چه شاهنامه و کتب پهلوی شجره نامه خاندان هخامنشی شاخه داریوش را به ترتیب ویشتاسپ، سپنداته (اسفندیار)، بهمن اسفندیار، اردشیر بهمن، داراب و دارا آورده اند که به ترتیب معادل ویشتاسپ هخامنشی، داریوش، خشایارشا، اردشیر دراز دست، داریوش دوم و داریوش سوم هستند. در اینجا صرفاً یک جابجایی انجام گرفته است و عنوان سپنداته متعلق به گائوماته بردیه، همسر آتوسا دختر کوروش در مقام فرمانروای قصیر السلطنه (یا به تعبیر شاهنامه شاه جوانمرگ گسترش دهنده آئین بهی زرتشتی) به داریوش همسر بعدی آتوسا تعلق گرفته است. افزون بر اینکه نام ویشتاسپ (یعنی سگ وحشی، ببر یا پلنگ) هم در خانواده ایشان مشترک بوده است و باعث مشتبه شدن عنوان مقتول و قاتل می گردیده است. این امر خود احتیاج به شناسایی ویشتاسپ و زریر کیانی اوستا و شاهنامه دارد: در کتاب پهلوی یادگار زریران و شاهنامه و اوستا در شمار فرمانروایان حامی و مبلغ اولیه زرتشت و آیین وی سه تن به اسامی ویشتاسپ کیانی و برادرش زریر (زرین تن) و پسرش اسپنداته (اسفندیار) یاد شده است. از گفتار هرودوت به روشنی بر می آید که گائوماته بردیه (سپنداته) را برادری بوده است که حامی بزرگ و اصلی حکومت وی بوده است. این برادر وی بی تردید همانست که در خبر کتسیاس و خارس میتیلنی با دو نام مترادف مگابرن (درنده شجاع، ببر یا پلنگ) و ویشتاسپ (سگ وحشی، ببر یا پلنگ) آمده اند و این مگابرن در خبر کتسیاس جایی به عنوان پسر خوانده کوروش و جای دیگر به عنوان برادر وی معرفی گردیده است. این امر به وضوح بیانگر آن است که زریر و سپنداته (اسفندیار، گائوماته بردیه) شخص واحدی بوده اند. چون خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران دو تن اول را تحت اسامی ویشتاسپ (هیستاسپ) و زریادر (دارای زرینی) می شناسد و می گوید که "ایشان از ایزد آدونیس (سرور مقدس= اسپند) و آفرودیته آسمانی زاده شده بودند. ویشتاسپ در ماد سفلی و برادرش زریادر در ولایات جنوب قفقاز (آذربایجان و اران) حکومت می نموده است. داستان عاشقانه زریادر و هوتوس (آتوسا دختر کوروش) در ایران بسیار معروف بوده است به طوری که بزرگان ایران دیوار کاخهای خویش به نقش و نگار ایشان می آراسته اند." ولی در روایات دینی و ملی کهن ایران در این باب هم جابجایی انجام گرفته و به جای زریادر (زریر) برادر بزرگ وی ویشتاسپ کیانی حاکم ماد سفلی و یا همنام وی، ویشتاسپ هخامنشی (نوذری) حاکم پارت را شوهر نخستین آتوسا دختر کوروش معرفی نموده اند. از این مطلب که سپنداته (گائوماته بردیه) و زریادر (زریر یعنی زرین تن) در مقام مروجین آئین زرتشتی نخستین شوهر آتوسا معرفی میگردند؛ لذا این همانی این دو تن از اینجا به وضوح معلوم میشود. از سوی دیگر نامهای زریادر (دارای زرینی) و زریر (زئیری وئیری اوستا یعنی زرین تن) به روشنی مطابق نام زرتشت در هیئت زرت- ائشت یعنی زرین کالبد می باشد. یعنی این فرد تاریخی که زمانی در سمت آذربایجان و زمانی دیگر در بلخ حکومت نموده است، باید خود زرتشت سپیتمان باشد که مطابق روایات ملی و منابع یونانی زمانی فرمانروای آذربایجان و زمانی دیگر در بلخ حکومت نموده است. دلیل اساسی بر این ادعا از گفتار دیگر کتسیاس معلوم می گردد: کتسیاس می گوید کوروش بعد از قتل آستیاگ و داماد و ولیعهدش سپیتمه ، آمیتیس (آمیتدا) دختر آستیاگ و همسر سپیتمه را به عنوان ملکه به دربار خویش برد و پسرانش مگابرن (برنده نترس، ببر، پلنگ) و سپیتاک (فرد سفید) را به ترتیب به حکومت گرگان و دربیکان بلخ تعیین نمود. یعنی سپیتاک سپیتمان در مقام فرمانروای بلخ در عهد کوروش مطابق با زرتشت سپیتمان و گائوماته بردیه یا همان سپنداته مغ پسر اسپنداس (سپیتمه) است. در مجموع معلوم میشود که گائوماته بردیه به سبب محبوبیتش در تاریخ تحت عناوین فراوانی معرفی شده است که هر کدام از اینها بعداً فرد تاریخی جدا و مستقلی تصور شده اند. از جمله اینهاست هامان (زمزمه گر سرودهای دینی) و صالح قرآن پیامبر قوم ثمود (در اساس سمود یعنی سرود گویان) است. نامهای ثمود و هامان بی شک اشاره به نامهای گائوماته (دانای سرودهای دینی) و مُغ (ما-گو= سرود دانان دینی) است. جالب است که گفته میشود قوم ثمود به سبب پی کردن شتر مقدس صالح (شتر نام زرتشتره= زرتشت) به غضب الهی گرفتار شدند و با صیحه بلند آسمانی (به یونانی مِگا-فونی) از بین رفتند. در اصل اشاره به واقعه مغ کشی داریوش است که به لفظ یونانی ماگوفونی گفته شده است. در واقع از جشن یهودی پوریم و هامان سوزی یهود همان واقعه ماگوفونی داریوش یعنی قتل گائوماته مغ و همراهانش منظور می باشد که در کتاب استر تورات از آن با اهمیت خاصی یاد شده است. در این کتاب لقب اخشوروش (شاه ارجمند) و همچنین مردوخای (شاهکش) پسر عموی استر، متعلق به همان داریوش و عنوان استر (ایشتار) مختص همان آتوسا دختر معروف کوروش می باشد که پیشتر همسر گائوماته بردیه (هامان) بوده است. در کتاب پهلوی یادگار زریران نام قاتل زریر، ویدرفشِ یاتو(یعنی جادوگر بی نور) که ویدرفش متضاد نام داریوش (دارنده روشنی) قاتل گائوماته است و لابد عنوان یاتو (جادو) وی که شباهتی به نام یهود دارد وسیله و بهانه ای شده است که یهود داستان استر (ایشتار، آتوسا) را به خودشان نسبت دهند. در سمت هندوستان و بلخ، گائوماته (سرودان دینی) را نه به عنوان زرتشت بلکه تحت نام گوتمه (حافظ سرودهای دینی) شناخته اند از جمله آنان گوتمه بودای بلخ و بامیان و گوتمه مهاویرا (پیامبر فرقه جاین) است که به همان قرن ششم پیش از میلاد منسوب هستند. چه از گفتار کتسیاس معلوم میگردد که در سپاه سپیتاک سپیتمان در مقام فرمانروای سکائیان دربیکی بلخ فیلان و سواران هندی وجود داشته اند. یعنی گائوماته- سپیتاک از سوی پدر خوانده و پدر زنش کوروش از مرکز بلخ بر امور هندوستان نظارت می کرده است. در واقع از نپال (به زبان تپتی یعنی سرزمین مقدس) به عنوان زادگاه گوتمه بودا همان شهربلخ سکائیان پارسی دربیکی (دری) می باشد که معبد بودایی معروف نوبهار (دیر مرکزی) در آن واقع بوده است. از اینجاست که نام قبیله گوتمه بودا، سکیا (یعنی سکا، قبیله دارنده توتم بزکوهی) معرفی گردیده است.

۳ نظر:

موسيقي و ادبيات گفت...

مثل هميشه عالي بود. فقط خواهش مي‌كنم جهت آسان‌خواني مطالب از علايم نگارشي هم استفاده فرماييد. خرده‌گيري‌هاي بسياري از علاقه‌مندان مبني بر عدم درك مطالب استاد، بيشتر به‌خاطر كم استفاده شدن از آيين‌نگارش امروزي است نه نگارش نامفهوم آن. به نظر مي‌رسد استفاده‌ي بجا از آن تفهيم مطالب را بالا ببرد
با سپاس از شما دانشمند محترم.

ناشناس گفت...

با سلام خدمت شما دوست گرامی بنده بسیاری از مقالات شما را مطالعه کرده ام و از تلاش هایتان برای شناخت هرچه بهتر تاریخ گذشته ایران تشکر می کنم .من به شما پیشنهاد می کنم که کتاب های زکریا سیچین -اریک فون دانیکن و لارنس گاردنر را مطالعه بفرمایید .این افراد تحقیقات زیادی در خصوص اسطوره های باستانی انجام داده اند .در نظر داشته باشید که برای شناخت اسطوره ها باید از علوم دیگری هم مانند فیزیک کوانتومی-زمین شناسی و زیست شناسی هم استفاده کرد شاید برایتان سوال باشد که چرا؟
برای مثال طبق نظریات افرادی که در بالا نام بردم خدایان باستانی در اصل موجوداتی فرازمینی یا به عبارت بهتر از دنیایی دیگر بودند که حدود 500 هزار سال قبل به زمین آمدند و تمدن انسانی را شکل دادند اسطوره هایی مانند کیخسرو-رستم-زال-خضر و انکی در واقع از این موجودات یا از تبار آنها بودند و هیچ ملیت مشخصی نداشتند این موجودات در تمام ملل حضور داشتند و به معنای واقعی حاکمان بین المللی زمین بوده اند .در کشور ایران هم آنها سابقه ای طولانی دارند شاهان ماد و هخامنشی -ساکنان شهر سوخته سیستان هم از تبار همین موجودات بودند .اما هزران سال قبل از ایران در مناطق دیگری حضور داشته اند .حالا آیا می توان تنها با تکیه بر اسطوره ها تاریخ گذشته زمین را شناخت؟ به نظر من تاریخ دانان باید به کمک دیگر دانشمندان تاریخ فعلی را دوباره نویسی کنند .
با تشکر

بهدین گفت...

با درود فراوان
کوشش شما شایسته ی سپاسگزاری است . من در باره ی اسطوره و اسطوره شناسی آگاهی ندارم .من ازچشم انداز زبان به این داستان نگاه می گنم .من می اندیشم که اشو زرتشت و دوران زندگی ایشان بسیار کهن تراز دوران هخامنشیان است . اگر به سنگ نوشته هاو زبان و شیوه ی نگارش دوران هخامنشیانخوب بنگری و آنها را در کنار زبان گاتاهاو شیوه ی نگارش گاتا ها بگذارید آنگاه است که پی می برید که دوره ی اشو زرتشت بسیار کهن تر از دوره ی هخامنشیان است .درست است که نامها شباهت های زیادی با هم دارند .
اما از دیدگاه زبان شناسی به آسانی می توان پی برد که دوران اشو زرتشت بسیار کهن تر از دوران هخامنشیان است .
با سپاس
بهدین