یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۸

نقصان روح حماسی والا در سروده های فارسی و آلات موسیقی آن

وقتی ترانه های کردی شووان پرور (برای مثال هوشی مین) و ترانه های عاشیقی آذری کوراوغلو (بابک خرمدین) را میشنویم؛ شوری حماسی جسم و روح ما فرا میگیرد؛ حتی اگر کُردی و آذری را به اندازه کافی آشنا نیستیم. ولی از چنین شور و هیجانی در ترانه های فارسی خبری نیست و از دهها و صدها شعر و ترانه فارسی زیبا و هنرمندانه که میشنویم جملگی را بیانگر سوز و گداز محرومیتهای عشق و عاشقی در می یابیم. این نقیصه بسیار در فرهنگ فارسی بسیارمشهود است. اگر شمشیر عرب و ساتور مغول رگ حماسی را در فرهنگ فارسی بریده و به جای رگ و پی حزن کاشته است. برای ترمیم آن باید به دنبال نوع آوری در شعر حماسی و دستگاه موسیقی مناسب می بود. هیچ تعهدی هم به دستگاههای سنتی نوحه و شیون و پر سوز و گداز نیست. بلکه تعهد برای شادی و رفاه و آسایش و روح آزادگی مردم مان است. برای مثال شعر وارطان سخن نگفت شاملو یا آرش کمانگیر در دوران ما مطرح هستند بیشتر جنبه دفاع و ایثار حماسی را دارند تا روح تهاجم حماسی. اگر بخواهیم به نبردی سیاسی و نظامی رویاروی مخاصمین و معاندین مردم برویم باید همان سرود نه چندان دلچسب "بر صف دشمنان حمله می بریم" از آهنگران را بخوانیم.

هیچ نظری موجود نیست: