چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۸

معنی لفظی نامهای لَک و لُر

نظر به زبان و فرهنگ لَک (به زبان کًردی یعنی کوچک) و وجود نام تاریخی لُر کوچک و اینکه مردم یک میلیونی لک در اساس شاخه ای از همان مردمان لُر (لُر بزرگ) بزرگ هستند، مسلم میگردد که نام لَک با همان پیدایی لُر کوچک در حدود سال 300 هجری قمری پدید آمده است. اما خود نام لُر را با توجه به نام نیاکان کاسی ایشان که مأخوذ از نام ایزد و الهه قبیله ای شراب ایشان است، به راحتی می توان پرستندگان ایزد و الهه شراب گرفت. حتی خویشاوندان ایشان در شما غرب میتانیان میثره پرست نیز به سبب پرستش ایزد شراب و شادی به نام آشوری میتانی (مردم شراب و شادی) نامیده شده اند. در تأیید این نظر نام ایزد شراب مقدس هئومه اوستا و کلمه کًردی لورته (فشردن انگور برای گرفتن آب آن برای شیره و شراب، از همان ریشه دُرد فارسی)، واژه فارسی لول (طبق قاعده تبدیل حروفات "ر" به "ل" به همدیگر همان لور به معنی سرمست)، نام طایفه بزرگ لُر یعنی آسترکی (آو-سترک-ی یعنی گیرنده آب انگور که حمدلله مستوفی نام این طایفه را در ابتدای فهرست طوایف لُر بزرگ آورده است) و سرانجام نام شهرمعروف لرستانی ملایر (محل آب انگور) را به عنوان سند و گواه صادق در دست داریم. الهه شراب کاسیان یعنی کاسیتو در اوروک با الهه مشروب مستی آور بابلی گشتی نانا معادل گرفته شده است. در نزد آریائیان هندی این الهه به نامهای وارونی (الههً شادی و شراب ) و ماد (شراب، مأخذ نام قوم و سرزمین ماد) خوانده شده است. این امر نشانگر آن است که از زوج نیمه ایزد و جمشید زیبا (یمه، جام درخشان) و خواهرش نیمه الهه جمی (یمی، جام) در اساس همان ایزد هئومه (مِی خوب) و کاسی (شراب قرمز) و میثره (ایزد شراب و عشق و دوستی) و الهه همزاد و همسر وی مراد بوده اند. جالب است که در لغت سانسکریت که حاوی اکثر لغات کهن آریائیان هندو ایرانی است کلمه کاشی (کاسی) به معانی قابض، عصاره، افشره، قسمی ذائقه، معطر، قرمز رنگ، بویا؛ داروی جوشانده شربت طبی، شیره و نیز به معانی زیبا و درخشان است. پیداست که نامهای بودین (از قبایل اتحادیه مادها؛ به معانی لفظی خوشبو و معطر و خوشبخت)، یا به سانسکریتی به معنی مردم دانا از سرمستی و لُر و آسترکی از معانی متفاوت همین نام کاسی (کاشی) یعنی اسم بسیار قدیمی نیاکان لران اخذ شده است.
معروفترین پادشاهان کاسی که بابل را فتح نمود و اعقابش بیش از 4 قرن بر آن فرمان راندند آگوم دوم یا همان آگوم کاک رمه (اژدهای دارای شمشیر خونین) بوده است که در اوستا و شاهنامه در امتزاج با خدای ماروش بابلی مردوک و آستیاگ آخرین پادشاه ماد تحت نام اژی دهاک خونین نیزه و بیوراسب (دارنده هزار اسب) معرفی شده است. جالب است که اوستا مقرهای آژی دهاک شهر کرند و بابل ذکر نموده است که این هردو مراکز دولت آگوم دوم بوده اند که برده داری قسی القلب و قهاری بوده است. چه او در کتیبه اش در بابل مردمان بومی و ایلات دامدار دارای زندگی ساده در شمال غرب فلات ایران یعنی کوتیان را کوتیان بی خرد نامیده است.
در اینجا اطلاعاتی را در باب تاریخچه تشکیل نام لُر بزرگ و کوچک را از لغتنامه دهخدا و تاریخ گزیده حمدالله مستوفی ضمیمه می نمائیم:
لُر کوچک و لُر بزرگ در فرهنگنامه دهخدا: حمداللّه مستوفي گويد: ولايت لرستان دو قسم است . لر بزرگ و لر کوچک به اعتبار دو برادر که در قرب سنه ثلاثمائه (300 ه'. ق.). حاکم آنجا بوده اند. (تاريخ گزيده ص 537). و هم او گويد در ذکر عراق عجم : تومان لر بزرگ ولايتي معتبر است و در او چند شهرها شولستان فارس و کردارکان قهپايه المستان از حساب آنجاست . حقوق ديواني که به اتابک ميرود ميگويند بيش از يکصد تومان ميباشد اما آنچه اتابک به ديوان مغول ميدهد نه تومان ويک هزار دينار است و مفصل آنکه او را از هر ولايت حاصل چند است معلوم نيست . (نزهة القلوب ص 70). لرستان يعني اراضي لرنشين مقارن استيلاي مغول به دو قسمت تقسيم ميشد; لر بزرگ و لر کوچک و بين مساکن لر بزرگ و شيراز ناحيه لرنشين ثالثي نيز وجود داشت که شولستان ميگفتند. بجاي شولستان امروز ممسني و بجاي لر بزرگ کوه گيلويه و بختياري قرار دارد و لر کوچک همان است که حاليه هم آن را لرستان ميگوئيم و هر يک از دو قسمت لر بزرگ و لر کوچک قبل از استيلاي مغول تا مدتي بعد از برافتادن ايلخانان از خود امراي نيمه مستقلي داشته اند که بعضي از ايشان هم به مناسباتي مشهور شده اند و از آن جماعت عده اي يا به علت دخالت در ادبيات فارسي و يا در زد و خورد با سلسله هاي ديگر در تاريخ صاحب نام و نشاني شده اند ولي ذکر طوايف لر بزرگ و امراي ايشان بيشتر در تاريخ بميان مي آيد تا لر کوچک چه اين طوايف بين فارس و عراق عجم و عراق عرب و شولستان ساکن بوده و با اتابکان فارس و خلفاي بغداد ارتباط داشته اند. و از همه مهمتر مساکن ايشان بر سر راه عراق عرب و دره هاي کارون و کرخه به فارس و سواحل دريا قرار داشته و غالب لشکرکشيها و رفت وآمدهاي مردم ايران جنوب غربي با مغرب و عراق عرب بايستي از طريق مساکن آن طوايف صورت بگيرد، و همين اهميت موقع جغرافيائي بلاد لر بزرگ خواهي نخواهي ايشان را در جريان زندگاني همسايگان ايشان وارد ميکرده است در صورتي که اراضي لر کوچک بالنسبه دور افتاده بوده و آبادي و بلاد سر جاده هاي معتبر کم داشته است . فهرستي از اتابکان و امراي لر بزرگ و مدت امارتشان ذيلاً نگاشته مي شود و متذکر ميگردد که اتابکان و لر بزرگ تا نيمه اول قرن نهم باقي بودند و آخرين ايشان که غياث الدين کاوس نام داشت به دست سلطان ابراهيم بن شاهرخ تيموري برافتاد و سلسله ايشان انقراض يافت:
-1 ابوطاهر در حدود 550. 2- اتابک هزاراسب بن ابي طاهر تا 626. 3- عمادالدين پهلوان بن هزاراسب از 626 تا 642. 4- نصرةالدين کلجه پسر هزاراسب از 642 تا 649. 5- تکله پسر هزاراسب از 649 تا 656. 6- شمس الذين الب ارغو پسر هزار اسب از 656 تا672. 7 - يوسف شاه بن الب ارغو از 672 تا 688. 8افراسياب بن يوسف شاه از 688 تا 695. 9- نصرةالدين احمدبن يوسف شاه از 695 تا 730. 10- يوسف شاه دوم بن نصرةالدين احمد از 730 تا 740. 11- افراسياب دوم بن نصرةالدين احمد از 740. 12نورالوردبن سليمان شاه بن اتابک احمد تا 757. 13- اتابک پشنگبن سلغرشاه بن اتابک احمد از757 تا 792. 14- پير احمدبن اتابک پشنگ از 792 تا 798. 15- ابوسعيدبن پير احمد تا 820. 16- شاه حسين بن ابي سعيد از 820 تا 827. 17- غياث الدين کاوس بن هوشنگ.(تاريخ مغول ص 442 و 443 و 448)."
لر کوچک . (اِخ ) لرستان . حمداﷲ مستوفی گوید: تومان لر کوچک ولایتی معتبر است حقوق دیوانی آنجا که [ به دیوان] اتابک میرفته صد تومان بوده است اماآنچه به دیوان مغول میدهند نه تومان و یکهزار دیناربه دفتر درآمده است . (نزهةالقلوب چ اروپا ص 70). و نیز هم او در ذکر شعبه ٔ لر کوچک گوید: در ذکر مقام لران و سبب وقوع اسم لری برایشان یاد کرده شدند که درکول مان رود بودند چون در آن کول مردم بسیار شدند هرگروهی بموضعی رفتند و ایشان را بدان موضع بازخواندند چنانکه در آن ، چنگردی اوتری و هر قبیله از لران که در آن کولی مقام نداشتند لر اصلی نباشند... چنانکه کوشکی ، کنبلی ، روزبهانی ، ساکی ، سادلرینی ، داودی ، عباسی ، محمد کماری و گروهی (و) جنک رومی که امرای لر و خلاصه ٔ ایشانند از شعبه ٔ سلغوری اند و از شعب دیگران این اقوام اند: کارندی ، جنکردی ، فضلی ، سنوندی ، الانی ، کاه کاهی و رجوارکی ، دری ، ویراوند، و مابکی ، داری ، آبادکی ، ابوالعباسی ، علوممائی ، کچائی ، سلکی ، خودکی ، بندوئی و جز ایشان منشعب شدند اما قوم ساهی ارسان ارکی بیهی اگر چه زبان لری دارند لر اصلی نیستند و دیگر دیهاء مارود، لر نیستند روستایی اند و این طوایف تا شهور سنه ٔ خمسین و خمسمائه هرگز سروری علی حده نداشته اند و مطیع دارالخلافه بوده در فرمان حکام عراق عجم بوده اند در این تاریخ حسام الدین سوهلی از ترکان اَقسری از توابع سلجوقیان ، حاکم آن دیار و بعضی خوزستان بود از قوم جنکردی محمد و کرامی پسران خورشید به خدمت سوهله رفتند و مرتبه ٔ بلند یافتند و ایشان را فرزندان معتبر خاستند... (تاریخ گزیده صص 547-548). لرستان یعنی اراضی لرنشین مقارن استیلای مغول به دو قسمت تقسیم میشد لر بزرگ و لر کوچک امروز به جای لر بزرگ کوه گیلویه و بختیاری قرار دارد و لر کوچک همان است که حالیه هم آن را لرستان میگوئیم و غرض از این قسمت اخیر که در آن ایام لر کوچک خواند میشده بیشتر ناحیه ٔ فیلی یعنی اطراف خرم آباد و اراضی پشت کوه بوده است . (تاریخ مغول ص 442). در مجمل التواریخ گلستانه (ص 204) مراد از لر بزرگ ، ایلات لرستان حالیه و مراد از لر کوچک ، ایلات بختیاری دانسته شده است یعنی به خلاف تقسیم فوق . رجوع به لرستان و لر شود. طوایف لر کوچک قبایلی بودند مخلوط از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی که در حدود میان عراق عرب و عراق عجم ییلاق و قشلاق میکرده اند و کمتر وقتی حاکمی بر خود داشته اند امرائی که در لر کوچک حکم رانده اند اتابکان لر کوچک نامیده میشوند اگر چه چند نفر امیر معتبر از میان ایشان برخاسته و امارتشان نیز زیاد طول کشیده است ولی هیچگاه اسم و رسم امرای لر بزرگ را پیدا نکرده اند در سال 850 هَ . ق . یکی از رؤسای لر کوچک که شجاع الدین خورشید نام داشت طوایف لر کوچک را تحت امر خود آورد و بر قلعه ٔ مستحکم مانرود از قلاع مستحکم لرستان استیلا یافت .و پس از وی سلسله ٔ امرای لر کوچک تا اواسط قرن دهم هجری یعنی تا ایام سلطنت شاه طهماسب اول صفوی باقی بودند و آخرین ایشان که ذکری از او باقی است شاه رستم بن جهانگیر ملقب به رستم خان است که سمت للگی یکی از دختران شاه طهماسب را با حکومت لرستان داشته است . اینک فهرست امرای لر کوچک ،( لرستان ) و مدت امارتشان :
- 1شجاع الدین خورشیدبن ابی بکربن محمدبن خورشید 580 - 621 هَ . ق. 2 -سیف الدین رستم برادرزاده ٔ او. -3 ابوبکربن محمد برادر سیف الدین رستم -4 .عزالدین گرشاسف محمد برادر ابوبکر. 5- حسام الدین خلیل بن بدربن شجاع الدین خورشید. تا 640 هَ . ق. -6 بدرالدین مسعودبن حسام الدین خلیل 640 - 658 هَ . ق. - 7 تاج الدین شاه بن حسام الدین خلیل 658 - 677 هَ . ق-8 . فلک الدین حسن و عزالدین حسین دو پسر بدرالدین مسعود 677 - 692 هَ . ق. - 9 جمال الدین خضربن تاج الدین شاه 692 - 693 هَ . ق. 10- حسام الدین عمرو صمصام الدین محمود 693 - 695 هَ . ق -11. عزالدین محمدبن عزالدین حسین 695 - 706 هَ . ق -12. دولت خاتون زن عزالدین محمد و برادرش عزالدین حسین 706 - 720 هَ . ق - 13. شجاع الدین محمودبن عزالدین حسین از720 تا 750. 14 - ملک عزالدین بن شجاع الدین محمود 750 - 804 هَ . ق -15. سیدی احمدبن عزالدین 804 - 815 هَ . ق . 16- شاه حسین عباسی 815 - 873 هَ . ق-17 . شاه رستم عباسی از 873 هَ . ق - 18. اغوربن شاه رستم- 19. جهانگیربن اغور تا 949 هَ . ق -20 . رستم خان بن جهانگیر 949 - 978 ه.ق حیات داشته است.
اتابکان لر در تاریخ گزیده حمدلله مستوفی (بر گرفته از وبلاگ لر بختیاری، میترا)

ولایت لرستان دو قسم است: لر بزرگ و لر کوچک،به اعتبار دو برادر که در قرب سنه ی ثلاثمایه هجری حاکم انجا بوده اند : بدر نام حاکم لر بزرگ بود و بامنصور نام حاکم لر کوچک. بدر مدتی دراز دز حکومت روزگارگذرانید .
چون او درگذشت ،حکومت به پسر زاده ی او نصرالدین محمد بن هلال بن بدر رسید و او حاکمی عادل بود و مدبر ملک او محمد خورشید. و در ان عهد نیمی از زمین لرستان در تصرف شولان بود و پیشوای ایشان سیف الدین ماکان روزبهانی بود و او را در انجا خاندانی قدیم بود و از عهد اکاسره باز حاکم ان دیار بودند و حاکم ولایت شول را نجم الدین اکبر گفتندی و تا اکنون قوم شول در تصرف نوادگان اویندو در سنه ی خمسایه قریب صد خانه کرد ، از جبل السماق شام، به سبب وحشتی که ایشان را با مهتر قوم خود افتاده بود ، به لرستان امدند و در خیل احفاد محمد خورشید که وزرا بودند نزول کردند ،برسبیل رعیتی. بزرگ ایشان ابوالحسن فضلوی بود . روزی در خانه ی خورشیدیان مهمانی بود .
ابوالحسن را سر گاوی دادند . او ان را به فال مبارک داشت و با اتباع خود گفت ما سردار این قوم خواهیم شد . او را پسری علی نام بود . روزی با سگی به شکار رفت. جمعی بر او افتادند. میانشان ماجرائی شد. او را چندان بزدند که به مردگی بینداختند و به پایش در غاری کشیدند . سگ با خصمان او برفت . چون در شب بخفتند، خایه ی مهترشان را به دندان بکشید و او بدان بمرد. پس سگ به خانه ی علی رفت. قوم چون دهان سگ خون الود یافتند دانستند که واقعه ای حادث شده . در پی سگ برفتند تا به در غار رسیدند . علی را افتاده یافتند . به خانه بردند و علاج کردند، صحت یافت.
درین وقت سلغریان در فارس حاکم بودند . اما هنوز اسم پادشاهی نداشتند . چون علی درگذشت ، از او پسری محمد نام بماند . جوانی دلاور بود. در خدمت سلغریان مرتبه بلند کرد. {چون او نیز نماند، پسری ابوطاهر کنیت داشت. جوانی شجاع بود . در خدمت اتابک سنقر مرتبه بلند کرد} .اتابک سنقر را با حکام شبانکاره خصومت بود. ابوطاهر را با سپاهی گران به جنگ ایشان فرستاد .
بعد از محاربات مظفر به فارس امد . اتابک سنقر او را نوازش نمود و گفت از من چیزی بخواه. یک تیر از اتابک درخواست کرد . اتابک به دل خود گفت: این مرد را هوس سرداری است . اما التماس او مبذور داشت و گفت دیگر بخواه.{ او داغ اسب اتابک درخواست. مسلم داشت و گفت دیگر بخواه} . ابوطاهر گفت اگر فرمان بود و به لشکر مدد باشد ملک لرستان جهت اتابک صافی کنم. اتابک او را لشکر داد و به لرستان فرستاد.
اتابکان لر بزرگ يا هزار اسفيان
اتابکان لر را ابتدا ابوطاهر تاسيس کرد اما از آنجا که فرزند ابوطاهر به نام هزار اسف از يکسو بسيار به اتابکان اقتدار بخشيد و از سوی ديگر توانست تاييدی برای حکومتش از خلافت عباسی بگيرد در حقيقت تاسيس رسمی اتابکان لر به نام اوست و در بنابراين بسياری از منابع از اتابکان لر بزرگ به نام هزار اسفيان هم ياد کرده اند. اينک ادامه نقل مستقيم مطالب تاريخ گزيده حمدلله مستوفی:
ابوطاهر به صلح و جنگ به وعد و وعید و فریب و شکیب توانست ملک لرستان در ضبط اورد و چون تمکین و استقرار یافت ، هوس استقلال کرد و خدو را اتابک خواند و عصیان نمود و کار ان ملک بر او قرار گرفت ، در سنه ی خمسین و خمس مایه. بعد از مدتی درگذشت و پنج پسر یادگار گذاشت : هزار اسف و بهمن و عمادالدین پهلوان و نصرة الدین ایلواکوش و قزل. به حکم وصیت و اتفاق برادران.

اتابک هزار اسف که{مهین و بهین همه} بود ، قائم مقام پدر شد و عدل و داد ورزید . در عهد او ملک لرستان رشک بهشت گشت و بدین سبب اقوام بسیار از جبل السماق شام بدو پیوستند : چون گروه عقیلی ازنسل علی بن ابی طالب و گروه هاشمی از نسل هاشم بن عبد مناف و دیگر طوایف متفرق چون : استرکی، مما کویه، بختیاری ، جوانکی بیدانیان ، زاهدیان، علائی، کوتوند ،بتوند، بوازکی، شوند ، زاکی، جاکی ، هارونی،اشکی، کوی لیراوی، ممویی ، یحفومی ، کمانکشی ، مماسنی ، ارملکی ، توانی ، کسدانی ، مدیحه ، اکورد ، کولارد ، و دیگر قبائل که انساب ایشان معلوم نیست.
چون این جماعت به هزار اسف و برادران پیوستند ، ایشان را قوت و شوکت زیاد شد . بقایای شولان را به زخم شمشیر از ان ولایت بیرون کردند و یکبار بر ان دیار مستولی شدند . پس دیار شولستان نیز مسخر کردند و شولان منهزم به فارس رفتند .
هزار اسف و برادران تمامت لرستان و شولستان و کردارکان کهپایه للستان تا چهار فرسنگی اصفهان ، در ضبط خود اوردند . اتابک به تکله ی سلغری چند نوبت لشکر به جنگ ایشان فرستاد مقهور و مکسور با پیش او رفتند و بیشتر نزاع ایشان به جهت قلعه مانجست که حضی حصین و رکن رکین است بود و هزار اسف می گفت از قبل اتابک محافظ این قلعه ام . چون اتابک تکله ی ساغری را دفع او {دست نمی داد} به مصالحت و و مصاهرت رغبت نمود و کار هزار اسف عروجی تمام یافت. هر موضع که قابل زراعت دید دیهها ساخت و ردو مردمان نشاند و هیچ جای خراب نگذاشت . پس پسر خود تکله را به خدمت ناصر خلیفه فرستاد و التماس اتابکی کرد . خلیفه التماس او مبذول داشت و او را منشور و تشریف داد .
چون هزار اسف درگذشت، تکله که نواده ی ساغریان فارس بود ، قائم مقام پدر گشت . چون خبر وفات هزار اسف به فارس رسید ، اتابک سعد سلغری ، جهت ازاری که به واسطه ی شکست شولان از لران داشت ، جمال الدین عمر لالبا را که عم زاده ی هزار اسف بود ، باده هزار پیاده لر و شول و ترکان به جنگ تکله فرستاد. به نزدیک قلعه پیرو به اتابک تکله رسیدند. با او پانصد سوار بود . ناچار در مقابله ایشان به مقاتلت باز ایستاد . چون کثرت خصمان را بود، عزیمت هزیمت داشت. ناگاه تیری بر جمال الدین عمرلالبا امد و بدان تباه شد و شکست بر لشکر فارس افتاد و کار اتابک تکله عروجی تمام یافت . سلغریان سه نوبت دیگر لشکر به جنگ او فرستادند و هر سه بار مقهورو مغلوب باز گشتند . بعد از ان اتابک تکله با لشکری گران اهنگ لر کوچک کرد. در ان وقت حسام الدین خلیل پسر زاده ی شجاع الدین خورشید ، حاکم لر کوچک بود . میانشان محاربات بسیار رفت . عاقبت حسام الدین خلیل ازو ستوده شد و بعضی ولایات لر کوچک در تصرف اتابک تکله امد و تکله با وطن مألوف رفت.

هیچ نظری موجود نیست: