یکشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۸

مهرپرستی صوفیانه که سرانجام به صورت مکتب بکتاشیه در آمده است

انتساب بکتاش (=خدای یاور) مجهول الهویه از نظر تاریخ بشری به سرزمین نیشابور یعنی محل معبد میترایی بزرگ آذربرزین مهر )قدمگاه نیشابور) خود به وضوح اصل خدایگانی وی را با ایزد خورشید و عهد و پیمان یعنی ایزد مهر درخراسان بزرگ منطبق می سازد. خود نام خراسان (محل آمدن خورشید) و خوارزم (سرزمین خورشید) گواه پرستش این ایزد بزرگ اقوام آریایی کهن در مقام بزرگترین خدا در این منطقه است. این ایزد صرفا در تطابق با اسلام علویان به مقام پیامبر صوفیان بکتاشی نزول کرده است. در کتاب ختایی نامه منسوب شاه اسماعیل صفوی که به نظر میرسد در اصل اهدایی شاعری صوفی با تخلص ختایی به شاه اسماعیل بوده، با زبان آذری مقام اولوهیت حاج بکتاش ولی شیرسوار چنین به وصف کشیده شده است:
ايلقيت ايلقيت اسه¬ ن يئل حاجي بكتاش!!Ilqıt ılqıt əsən yel Hacı Bəktaş
(اي نسيم نرم نرمك وزان، اي حاجي بكتاش!!)
گئجه گوندوز خيالينا يانارامGecə gündüz xəyalına yanaram
بير گئجه رؤياما گير، حاجي بكتاش!Bir gecə röyama gir, Hacı Bəktaş
گوناهكارام، گوناهيمدان بئزارامGünahkaram, günahımdan bezaram
اؤزوم دارا چكديم، سور، حاجي بكتاش!Özüm dara çəkdim,sor Hacı Bəktaş
شب و روز در خیالت می سوزم، شبی به رؤیایم بیا ای حاجی بکتاش، گنهکارم از گناهم بیزارم، از من بخواه که در ره تو خود را به دارآویزم.
ياندي بو غريب قول، نه¬دير چاراسي؟Yandı bu qərib qul, nədir çarası
يينه تازالاندي اوره¬ك ياراسيYinə təzələndi ürək yarası
اونولماز دردلره درمان اولاسيOnulmaz dərdlərə dərman olası
بو سنين بدنين، سار، حاجي بكتاش!Bu sənin bədənin,sar Hacı Bəktaş
این برده غریب سوخت، بگو چاره چیست. شما که درمان دردهای ناعلاج هستید. این تن را متعلق به خود بدان ای حاجی بکتاش.
درديمين درماني، يارامين اوجو yaramın ucu ,Dərdimin dərmanı
دؤرد گوروه مووجوددور گوروه-ي ناجيDörd gürüh movcuddur gürühi- nacı
بئلينده كمري، باشيندا تاجيBelində kəməri, başında tacı
اوزوندن آخير نور، حاجي بكتاش!Üzündən axır nur, Hacı Bəktaş
درمان دردمی و مرحم زخمم، چهار گروه موجودند، گروههای منجی، رخسارتان نورافشان ای حاجی بکتاش.
صاديقلارين صيدقي، عاشيغين رنجي Sadıqların sidqi, aşığın rənci
پيرلرين پيريسين، گنجلرين گنجيPirlərin pirisin, gənclərin gənci
هم دريا، هم صدف، هم دورر هم اينجيhəm sədəf, həm dürr, həm inci . Həm dərya
هم عوممان، هم ايرماق، گَل٬ حاجي بكتاش!, həm ırmaq, gəl Hacı Bəktaş Həm umman,
بیا ای صادق صادقها، رنج عاشقان، پیر پیرانی و جوان جوانان، هم دریایی و هم صدف، هم درّ ،هم مروارید، هم دریای عمان و هم مرتعی تو.
گاهي بولود اولوب گؤيه آغارسين göyə ağarsın Gahi bulud olub
گاهي ياغمير اولوب يئره ياغارسينGahi yağmur olub yerə yağarsın
آي ميسين، گون موسون، قاندان دوغارسين؟Aymısın, günmüsün, qandan doğarsın
ايلقيت ايلقيت اسه¬ن يئل٬ حاجي بكتاش!Ilqıt ılqıt əsən yel, Hacı Bəktaş
گاهی ابرشده در آسمان روانی، گاهی باران شده به زمین می باری، ماهی تو؟ خورشیدی؟ یا [مانند انسانها] زاده خونی؟ اي نسيم نرم نرمك وزان، اي حاجي بكتاش.
آرينين ياپديغي بالا بنزه¬رسينArının yapdığı bala bənzərsin
شو غوربت ائللرده كؤنلوم ايله¬رسينŞu qurbət ellərdə könlüm eylərsin
بن ائديب ده، ايقرارينا باغلارسينBən edib də, iqrarına bağlarsın
ساييلين ساتديغي قول، حاجي بكتاش!Sayilin satdığı qul, Hacı Bəktaş
همانند عسل زنبورانی، در این دیار غربت بر روی زمینی، این من گفته و روی اقرار خود پایبندی تو، به بندگی فروخته شده یک سائلی تو ای حاجی بکتاش.
درديمند ختايي، ائيله¬ر نييازيDərdimənd Xətayi, eylər niyazi
اولو پير، قاتاردان آييرما بيزي, qatardan ayırma bizi!Ulu pir
بو محشر گونودور، ايسته¬ريز سيزي istəriz sizi, məhşər günüdür Bu
محمد اؤنونده جار، حاجي بكتاش!Məhəmməd önündə car, Hacı Bəktaş ختایی دردمند نیاز و فدیه می آورد تا ای پیر سزاوار ما را از قافله خود جداننمایی، در این روز محشر شما را به کمک می طلبیم. ای منادی پیش محمد ای حاجی بکتاش.
از اشعار منسوب به خود "حاجي بكتاش ولي خراساني" این دوبیت معروف زیراست که صوفی متفکری از زبان این ایزد ملکوتی زده است:
ايسسيليك اوددادير، ساجدا دئييلدير oddadır, sacda deyildir İssilik
درويشليك خيرقه¬ده، تاجدا دئيلديرtacda deyildir,Dərvişlik xirqədə
هر نه آختاريرسان، اينساندا آرا!Hər nə axtarırsan, insanda ara
قودوس´دا، مككه´ده، حاج´دا دئييلدير!! Qudus’da, Məkkə’də, Hac’da deyildir. گرما در آتش است، در ساج(تاوه) نیست. هر آنچه میجویی در انسان بجوی، در بیت المقدس، مکه و حج نیست.
قدمگاه هشت تاقی نیشابور که همان معبد میترایی معروف آذربزین مهر نیشابور عهد دیرین است


نگاهی به زندگی‌نامه «حاج بكتاش»، عارف اساطیری نيشابوری
گروه فرهنگ و هنر: بكتاشيان بخشی بزرگی از مسلمانان علوی آلبانی محسوب می‌شوند و سابقه‌ی طريقت آنها به عارف قرن هشتم «حاج بكتاش ولی» بازمی‌گردد. متن زير به معرفی اين عارف نيشابوری شيعه می‌پردازد.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) شعبه منطقه آلبانی، «حاج بكتاش»، عارفی از نيشابور ايران بود كه احتمالاً شاگرد طريقتی سيد «احمد يسوی» بوده است. حاج بكتاش ولی، بی هيچ كم وكاست، عارفی شيعی بوده است. آنچه اكنون در ميان بكتاشيه به عنوان اصول اعتقادات رواج دارد نيز منشائی شيعی را تأييد می‌كند.
نويسنده اين اثر توانسته است خلاصه‌ای از تطور تاريخی و اعتقادات بكتاشيه آلبانی را بيان كند. البته اشكالاتی هم بر نوشتار او وارد است خصوصاً آنجا كه اعتقاد به تناسخ را به عنوان يكی از گزاره‌های باور بكتاشی می‌داند كه در پانويس به آن اشارت رفته است.
بعد ديگر اين نوشتار كه به طور خلاصه در صفحات انتهايی آن آمده است امتزاج اين طريقت و شخصيت های خاصی از آن در سياست ناسيوناليستی آلبانی است كه اين خود نيز معلول عواملی تاريخی در رابطه‌ی بكتاشيه با دولت عثمانی است
طريقت بكتاشی كه امروزه به عنوان جامعه‌ای از مسلمانان (جامعه بكتاشيان) در آلبانی شناخته می‌شود، طريقتی اسلامی است كه ميزان قابل توجهی از جمعيت مسلمان آلبانی را در بر می‌گيرد. باور‌ها بر اين است كه اين طريقت به حاج بكتاش ولی (متوفی 1290 م) عارف مسلمانی كه در نيمه دوم قرن سيزده ميلادی در آناتولی می زيست، بازمی گردد. در افسانه های بكتاشی آمده است كه حاج بكتاش ولی در دوران سلطنت ارهان يا سلطان مراد اول به عنوان «شيخ مستظهری» بوده است كه نقش مسلمان كردن جوانان تازه سرباز مسيحی بالكانی ارتش عثمانی را بازی می‌كرده است.
بسياری از محققان بر اين باورند كه حاجی بكتاش ولی در قرن 13 ميلادی در ميان درويشان آناطولی ظاهر شد و به احتمال زياد شاگرد بابا اسحاق، شخصيت معارض سلاجقه در سال 1240 م، بود. سامی فراشری، يكی از محبان و محققان قابل توجه بكتاشی در آلبانی، مدعی است كه حاجی بكتاش ولی از «اولياء الله" بوده و موطن وی نيشابور از شهرهای خراسان ايران بوده است.او از «لقمان پرنده» كسب معرفت كرد و سپس به آناطولی رفت.
هر چند كه از نظر تاريخی چنين زمانی دير به نظر می‌آيد، اما چنين آمده كه وی در خلال حياتش سلطان اورهان (حاكم از سال 1326 تا 1359م) را ملاقات كرده است. گرچه گفته شده است كه او نخستين پير طريقت بكتاشی است، اما اين طريقت توسط يكی از صوفيان به نام باليم سلطان (متوفی 1520م) تأسيس شده است. او همانی است كه هم طريقت و هم تكيه‌ی اصلی آن را در مركز آناطولی شهری كه اكنون حاجی بكتاش ناميده می‌شود بنا نهاد.
بر اساس گفته‌ی فراشری، بكتاشيان از قرن 16 ميلادی تبديل توسط مرشد بزرگ باليم سلطان، پير ثانی طريقت، تبديل به طريقتی حقيقی شد. توسط همين پير بود كه بكتاشيزم ساختاری گسترده يافت و نظام سلسله مراتبی در آن متمركز شد. با اين كه دكترين بكتاشی مخالف عقايد عمومی عثمانی‌ها و به اسلام شيعی نزديك بوده با اين حال دولت و علمای عثمانی با آن مسامحه كرده و اين طريقت برای مدت طولانی در امپرطوری عثمانی به حيات خود ادامه داد.
به خاطر شيوه مشوقانه طريقت بكتاشی نسبت به لشگر جان‌نثاری، اين طريقت فضای مناسبی برای گسترش راه عرفانی خود در ميان مسلمانان بالكان خصوصأ در شمال يونان و جنوب آلبانی پديد آورد. برخی شرق‌شناسان بی‌توجهی بكتاشيان بر آداب و عبادات ظاهری اسلام را به عنوان نحوه‌ی مواجهه بكتاشيان با اسلام بيان كرده‌اند. اين در حالی است كه بسياری از بكتاشيان چنين ايده‌ای را به عنوان عقيده‌ای گمراهانه رد كرده‌اند .
موافقت آنها با شريعت، چنانكه توسط «جان گينك اسلی بيرگ» محقق انگليسی گواهی شده است، بسيار محكم توسط بكتاشيان آلبانی همچون بابا سليم كاليجانی و بابا رجب (متوفی 1995) تأييد شده است. بابا سليم گفته است كه بكتاشيان نه تنها نمازهای يوميه را در مساجد يا «ميدان‌های» خود انجام داده و به شريعت باور دارند، بلكه نمازهای مستحب سحرگاه و شبانگاه را نيز ادا می‌كنند‌.
گر چه برخی بكتاشيان را به اشتباه بخشی از اسلام سنی می‌دانند، اما بر اساس مبانی نظری ايشان، بكتاشيان می‌توانند به عنوان فرقه‌ای از شيعيان نگريسته شوند.
چنان كه همانند شيعيان اثنی عشری ايران به دوازده امام قائلند و امام جعفر الصادق (متوفی 765 م) را به عنوان مهم‌ترين امام خود می‌دانند.
مبانی نظری بكتاشيان به نحو ماهرانه‌ای توسط شاعر برجسته ملی نعيم فراشری، شايد معروفترين محب در آلبانی، آنچنان كه در زير آمده خلاصه شده است: بكتاشيان به خدای بزرگ و متعال، محمد، علی، خديجه، فاطمه، حسن و حسين باور دارند.
آنان به دوازده امام كه امام علی، امام حسن، امام حسين، امام زين‌العابدين، اما محمد باقر، امام جعفر صادق، امام موسی كاظم، امام رضا، امام محمد تقی، امام علی النقی، امام حسن عسكری، امام محمد مهدی[عج] باور دارند.
برخلاف جريان اصلی شيعيان، بكتاشيان ارتباط خود با طريقت عرفانی را از طريق امام موسی كاظم می‌دانند و حاج بكتاش ولی از فرزندان آن امام دانسته شده است. بكتاشيان همانند ديگر شيعيان، برای امام حسين و شهدای كربلا ماتم می‌گيرند. دوره ويژه ی عزاداری آنان «ماتم» نام دارد. در اين ايام آنان از اول تا دهم محرم روزه گرفته، نوحه سرايی می‌كنند. جدا از ماتم، بكتاشيان آلبانی برخی جشن‌ها را نيز بومی كرده‌اند.
يكی از اين مراسم بومی زيارت كوه تومور در ماه آگوست است كه هر ساله در يادواره‌ی عباس ابن علی، برادر ناتنی امام حسين، به قربانی می پردازند.
بكتاشيان باور دارند كه حضرت عباس به طور معجزه‌آسايی با اسب خويش از كربلا به قله كوه تومور آمده است.
از ديگر جشن‌های بكتاشيان، نوروز ايرانی است كه آنان آن روز را ميلاد امام علی می پندارند.بكتاشيان چون ديگر مسلمانان، به خدا، روز حساب، ملائك، انبياء و... باور دارند. اما باور آنان در اين زمينه‌ها بيشتر باطنی است تا ظاهری. اين نقطه تفارق بكتاشيان با ديگر مسلمانان است.
علاوه بر اين برخی بكتاشيان به برخی عقايد مشركانه‌ای باور دارند كه در جريان اصلی اسلام وجود ندارد. يكی از آنان باور به تناسخ و تكامل روح بعد از مرگ در موقعيتی چون نيروانا يا عذاب آن در قالب حيوانات است. به خاطر اين اعتقاد، بكتاشيان كه عقيده دارند يزيد قاتل امام حسين پس از جنگ كربلا به خرگوش بدل شده، گوشت آن حيوان را نمی‌خورند.
بكتاشيان بر عقيده وحدت وجود كه توسط صوفی بزرگ ابن عربی (متوفی 1240) نظام بندی شده، تأكيد دارند. اين مساله اغلب به طور اشتباه توسط خاور شناسان غربی، همه خدايی پنداشته شده، هر چند به آن ايده نزديك است. بكتاشيان اعمال و آداب خود را بر تفسير عرفانی از قرآن و سنت نبوی پايه ريزی می‌كنند. آنها دكترين نوشته شده‌ای بر اين امور ندارند و آن قوانين بر حسب اينكه تعليمات كدام پير باشد متفاوت است. آنها همچنين به دو طبقه از معنای قرآن قائلند، ظاهر و باطن و دومی را افضل و جاودان می‌دانند.
هر چند كه دانشگاهيان سعی كرده‌اند تا اسلام بكتاشی را به مسيحيت پيوند دهند و بگويند كه بكتاشيان به تثليثی باورمندند كه همانند مسيحيت است، اما باور آنها به امر يگانه همانند نيست. درست است كه بكتاشيان در برخی از ادعيه خود، نام‌های الله، محمد، علی را در يك نفس ذكر می‌كنند، اما الله را به عنوان آفريننده، محمد را به عنوان كسی كه راه به سوی او را ساخته است و علی و حاج بكتاش ولی را به عنوان راهنمايان به راه می‌شناسند.
اغلب بكتاشيان برداشت مطابق مسيحيت را صحيح ندانسته و ذكر الله، محمد، علی را به عنوان بخشی از باور خود به وحدت وجود می‌دانند.
در آغاز قرن بيستم، بكتاشيان در مقابل تلاشهای يك بكتاشی يونانی به نام بابا كاسو درآمدند كه قصد داشت ساختار «پدر، پسر و روح القدس» را وارد نظام باور بكتاشيان كند.
بكتاشيه از زمان تأسيسش توسط باليم سلطان دارای ساختار سلسله مراتبی بوده است. در حال حاضر، رهبر عالی آن، دده بابا، dedebaba يا پدربزرگ عالی kryegjysh، نام دارد كه در انجام مأموريتش از سوی افرادی كه دده يا پدر بزرگ (يا خليفه) نام دارند، حمايت می‌شود. مقام پايين دده‌ها، بابا نام دارد. باباها درويشانی هستند كه امام تكيه‌ها بوده و دارای موقعيت ارشاد (هدايت معنوی) هستند. پس از آنها درويشان معمولی هستند، سپس محبان (كسانی كه برای طريقت قسم خورده‌ اند) و بعد عاشقان كه عوام حامی طريقتند.
در تاريخ متاخر آلبانی، طبقه‌ی محب اغلب در سرنوشت طريقت بيش از باباها يادراويش تأثيرگذار بوده است. يك نمونه از آنها نعيم فراشری است كه امروزه از سوی بكتاشيان آلبانی به عنوان بزرگ‌ترين قهرمان آنان نگريسته می‌شود.
درويشان بكتاشی تاج سفيدی بر سر می‌گذارند كه چهار تا و دوازده گوشه دارد. عدد چهار سمبلی از چهار منزل سلوك يعنی: 1-شريعت2-طريقت3-معرفت4-حقيقت.
دوازده گوشه نيز اشاره به تعداد امامان و نيز اشاره به فائق آمدن به 12 خصلت است:1-بی بصيرتی، 2- غفلت، 3- گناه، 4- اميال پست، 5- نااميدی، 6- لباس زيبا، 7- خصلت های حيوانی، 8- تكبر، 9-كينه جويی، 10-بی صبری، 11-اندوه از شكست، 12-غفلت از ذكرحق .
بكتاشيان همچنين ميگويند كه استفاده از كلاه چهار تا از زمان سلطان محمد دوم ريشه گرفته است. زيرا كه باباها برای پنهان كردن هويت خود در نزد حاكميت تاجی همانند دراويش تيجانی به سر می‌نهادند. آنها بر سر نهادن تاج 12 گوشه را دوباره در زمان سلطان عبد الحميد از سر گرفتند....

هیچ نظری موجود نیست: